یا ودود .
در روشنای گرگ و میش صبح
یا در دل غروب
یا هر زمان که باد
در کوچه های خاکی قلبم
رها ؛ شود
طاها ؛
طاها ؛ اگر یا کریم ! پرواز می کند
احساس می کنم این موج بال و پر زدن از تو؛ ست
باور نمی کنم هرگز کسی دگر از جاده های پیش رو بیاید
امّا هنوز امید دارم که انتظارمان با انتظار جاده پیوند می خورد
این از کجا رسید ؟!
این سوز سرد ! سرمای ناگهانی !
قندیلهای یخ که به ما آویزان است و سنگین شده ایم !
غاری تهی که در آن فکر می کنیم که جاودانیم؟!
دالانی از سکوت !
تاریکی بلند !
با چکه چکه چکه ظلمت !
با قطره قطره قطره تنهایی !
طاها !
طاها ؛ دلم برای زیارت چشمانت تنگ است !
این که تو؛ را می خواند ، طاها !
دلی ست با بالهای مرده حالا
امّا از هر چه پیش بیاید سرشار
از هر چه تا بخواهی لبریز
بالای هر چه که بالاتر است
چیزی نیست بگیری از من
حتی دلی که شیشه شیشه ترک بسته
تا تو؛
با لذت غرور بر من پا نهی ناگاه
در هم فرو بریزی و بر هم رها کنی
طاها !
طاها ؛ دلم برای آمدنت تنگ است !
طاها ؛ امّا دلم برای تو تنگ است !
.
التماس دعا
یا زهرای اطهر
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم .
نوشته شده در شنبه 85/2/16: 1:25 عصر توسط یه دل سوخته ، همین!
|
نظرات دوستان ( )