سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهار 1385 - به امید وصال

خانه
ارتباط با من
پارسی بلاگ
 RSS 

آمار وبلاگ

86270:کل بازدیدها
1:بازدید امروز

لوگوی وبلاگ

بهار 1385 - به امید وصال

لینک دوستان

عاشق آسمونی
طواف
سرزمین نور
خشونت دنیا یادم داد دوست بدارم
حکمت تازیانه
*** یَا فَاطِمَةَ الزَّهرَاءِ «س» ***
پیام گل سرخ
کلک خیال انگیز
تمام خلقت در انتظارند...
یک دنیا پدر
صفحات انتظار در فراق گل نرگس
لبگزه
منتقم زهرا
دل نوشته های یک دل
فریاد خاموش ،روایت دلتنگی
بنی آدم
به یاد او

لوگوی دوستان







اشتراک در خبرنامه

 

نوشته های پیشین

زمستان 1386
پاییز 1386
بهار 1386
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385

نوای وصال



چهارشنبه 103 اردیبهشت 5

به نام تو" و تنها تو" که آرامشم ز تو"ست .

"طاها"...

دوباره شعر می سازم" تو" را ، ای باعث ویرانی ام طاها؛

در این ویرانه" چشمم آشیانت ، مشعل طوفانی ام طاها؛

درون قصر تاریکی ، شب جاوید می ماند

"تو" را در قلب سردم ، چشمه ی نورانی ام طاها؛

دو چشم معجزت ، آغازیست بر پایان همه رنگی

نگاهت تکیه گاه نقشهای مانی ام طاها؛

به شهر خواب یکشب ، روح من آویخت بر قلبم

زداغ آن نگاهت" ، بر دل عصیانی ام طاها؛

نگاهت گرچه با بوی بهشت و خنده ی ربانی ات" قاطیست

تمام ناتمامم می نوازد ، ساز سر گردانی ام طاها؛

صدایی می رسد از پشت باغ سرد دلتنگی

به سمت وسعت چشم انتظاری" ، می خوانی ام طاها؛

به "تو" نزدیک می گردم ، صدایت می زدم هر دم

زخویش آهسته و آهسته تر ، می رانی ام طاها؛

چه مغرورانه می خندی به اشک چشمهای من

بر آن قندیلهای گریه ی عرفانی ام ، طاها؛

برای این رها* چیزی نمانده ، جز صدای آشنای "یارب یارب"!

تمام دلخوشی من توئی؛ و انتظارت" ، چشم پُر بارانی ام طاها؛

...

التماس دعا

یا زهرای اطهر

 

اللهمّ عجّل لولیّک الفرج

اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم .


نوشته شده در شنبه 85/3/13: 1:15 عصر توسط یه دل سوخته ، همین! | نظرات دوستان ( )

*یا هو*

وسعت سجاده ها" چشم انتظارم می کشند

در هجوم بیقراری ، در حصارم می کشند

آنقدر تاخیر دارم در ملاقات خدا؛

کز افقها دسته نوری ، هَو به کارم می کشند

خوبرویان اجابت آبرویم می برند

شعله نوشان شبانه ، در شرارم می کشند

آنطرف تر ، روبرویم زیر دیوار یقین

سایه ام را پست تر از خود کنارم می کشند

نوبت گلگون جبینان می رسد با خنده ای

دست خود را بر همه ، گرد و غبارم می کشند

پا زمرداب گمان بیرون نبردم عاقبت

رهگذاران با ولع ، گل بر مزارم می کشند

دیگرم روی نگه کردن بدان محراب کو؟

اشکها ، تصویر روح شرمسارم می کشند

آی دل برگرد با او ، آشتی کن آشتی!

وسعت سجّاده ها" چشم انتظارم می کشند.

...

التماس دعا

یا زهرای اطهر

 

اللهمّ عجّل لولیّک الفرج

اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم . 

 


نوشته شده در شنبه 85/3/6: 1:34 عصر توسط یه دل سوخته ، همین! | نظرات دوستان ( )

* هوالمحبوب *

 

ترانه ای نوشته ام برای تو ؛

که هدیه می کنم به چشمهای تو ؛

تمام کوچه های خسته ی دلم

گرفته است جنون ردّ پای تو ؛

خیال دیدنت ؛ ولم نمی کند

هماره می زند به سر هوای تو ؛

و حرفهای عاشقانه می چینم

همیشه لا به لای خوابهای تو ؛

بیا که مهربانترین ترانه ام

به لحجه های ماندنی فدای تو ؛

...

التماس دعا

یا زهرای اطهر

اللهمّ عجّل لولیّک الفرج

اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم .


نوشته شده در شنبه 85/2/30: 6:58 عصر توسط یه دل سوخته ، همین! | نظرات دوستان ( )

یا س تّ ا ر .

اگر در صبح دستهایت زندگی می کردم ، مثل درختان مدام برگ می سرودم و

با کبریت یاد تو ؛ ستارگان را روشن می کردم .

هر شب چشم های ماه را می شستم و هر روز از ابرها دستکشی برایت می بافتم .

اگر در عطر حرفهای تو ؛ زندگی می کردم ، زمین را در گوشه ای متروک جا می گذاشتم و

به شوق تو ؛ کلمه می شدم .

با یک گل ، بهار می آفریدم و از پرندگان ، کلبه ای برای تو ؛ می ساختم .

گاهی با خود می گویم :

" ای کاش !

یک کفش بودم و همه ی عمرم را در عبور می گذراندم .

" ای کاش !

مورچه ای بودم که دنیا را بر دوش خود می گذارد و از پلکان زمان بالا می رود .

" ای کاش !

یک پرتقال گمنام بودم در کوچه باغ های نام تو ؛ " .

روزها می روند و دیگر نمی آیند .

می دانم بازگشت همه ی روزها و رودخانه ها به سوی تو ؛ست .

تو ؛

تو ؛ یک روز آئینه های شکسته را تالیف می کنی و خاکسترهای باستانی را

به هیات شعله در می آوری .

کلمات می روند و دوباره می آیند .

هیچ کسی کلمات را در گور نمی کند .

راستی ! اولین کلمه ای که قدم به دنیا گذاشت ، چه بود ؟!

اولین کلمه ای که لاله ها ؛ گفتند ...؟!

اولین کلمه ای که پروانه های شیدا ؛ گفتند ...؟!

خوشا ...!

خوشا در روستائی ترین منطقه ی روح تو ؛ جاری شدن !

خوشا در مجاورت یاس ها و زنبق ها زیارتنامه خواندن !

خوشا گره های بغض را در مهتابی نگاه تو ؛ گشودن ...!

چقدر در صحراهای لیلا آگین تو ؛ مجنون باشم ...؟!

به پنجره ی خانه ی من هم نگاهی کن ، هزاران سال است که به انتظار عبور تو ؛

پلک بر هم نگذاشته ام .

دلم مثل آسمان شهرهای شمالی گرفته است ، چیزی بگو !

قبل از اینکه جانم به تسخیر سایه ها در آید ، حرفی بزن !

فرشته ها را آنقدر روی شانه هایم معطل کن تا از پله های توبه؛

بالا بروم .

...

التماس دعا

یا زهرای اطهر

اللهمّ عجّل لولیّک الفرج

اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم .

 


نوشته شده در شنبه 85/2/23: 10:39 صبح توسط یه دل سوخته ، همین! | نظرات دوستان ( )

یا ودود .

در روشنای گرگ و میش صبح

یا در دل غروب

یا هر زمان که باد

در کوچه های خاکی قلبم

رها ؛ شود

طاها ؛

طاها ؛ اگر یا کریم ! پرواز می کند

احساس می کنم این موج بال و پر زدن از تو؛ ست

باور نمی کنم هرگز کسی دگر از جاده های پیش رو بیاید

امّا هنوز امید دارم که انتظارمان با انتظار جاده پیوند می خورد

این از کجا رسید ؟!

این سوز سرد ! سرمای ناگهانی !

قندیلهای یخ که به ما آویزان است و سنگین شده ایم !

غاری تهی که در آن فکر می کنیم که جاودانیم؟!

دالانی از سکوت !

تاریکی بلند !

با چکه چکه چکه ظلمت !

با قطره قطره قطره تنهایی !

طاها !

طاها ؛ دلم برای زیارت چشمانت تنگ است !

این که تو؛ را می خواند ، طاها !

دلی ست با بالهای مرده حالا

امّا از هر چه پیش بیاید سرشار

از هر چه تا بخواهی لبریز

بالای هر چه که بالاتر است

چیزی نیست بگیری از من

حتی دلی که شیشه شیشه ترک بسته

تا تو؛

با لذت غرور بر من پا نهی ناگاه

در هم فرو بریزی و بر هم رها کنی

طاها !

طاها ؛ دلم برای آمدنت تنگ است !

طاها ؛ امّا دلم برای تو تنگ است !

.

التماس دعا

یا زهرای اطهر

اللهمّ عجّل لولیّک الفرج

اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم .


نوشته شده در شنبه 85/2/16: 1:25 عصر توسط یه دل سوخته ، همین! | نظرات دوستان ( )