سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاییز 1386 - به امید وصال

خانه
ارتباط با من
پارسی بلاگ
 RSS 

آمار وبلاگ

86275:کل بازدیدها
1:بازدید امروز

لوگوی وبلاگ

پاییز 1386 - به امید وصال

لینک دوستان

عاشق آسمونی
طواف
سرزمین نور
خشونت دنیا یادم داد دوست بدارم
حکمت تازیانه
*** یَا فَاطِمَةَ الزَّهرَاءِ «س» ***
پیام گل سرخ
کلک خیال انگیز
تمام خلقت در انتظارند...
یک دنیا پدر
صفحات انتظار در فراق گل نرگس
لبگزه
منتقم زهرا
دل نوشته های یک دل
فریاد خاموش ،روایت دلتنگی
بنی آدم
به یاد او

لوگوی دوستان







اشتراک در خبرنامه

 

نوشته های پیشین

زمستان 1386
پاییز 1386
بهار 1386
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385

نوای وصال



جمعه 103 اردیبهشت 7

 

به نام او" وتنها او" که در این لحظه های .. آرامشم تنها ازو"ست .

 

از چند شب پیش عجیب میومد. باید بارون می داشتیم تو این فصل ولی گرم بود . اگه می بارید من هم

یه کم آروم میشدم ..

برام خیلی سخت بود . بعد از یه شکاف ناگهانی ، چطوری می تونستم دوباره دلشو بدست بیارم

من که بارها و بارها دلشو شکسته بودم به خاطر هیچ و پوچ ..!

 

خیلی بی تابی می کردم . رو از من برمیگردونه مثل شبهای قبلش ..؟

همه اش نگران این بودم که اصلا منو قبول  میکنه..؟!

راهم میده دوباره یا نه ..!

 

وضویی گرفتم و با حالت زارم رفتم که بخوابم . سرم روی بالش سنگینی می کرد

مثل اینکه خواب نداشتم ولی چشمام سوز عجیبی از بی خوابی شبهای قبل داشت..

 

این تنها ارزشی بود که واسم مونده بود . یه ریز سرازیر می شدن .

تموم بالشم خیس خیس بود .

باهاش عهد کردم . عهد کردم که اگه منو بخشیده از آسمونش بارون رحمتشو سرازیر کنه تا بفهمم که

دیگه ازم دلگیر نیست .تموم شبو بیدار موندم تا ساعتش ، تا لحظه ی دیدارش ..

با ترس و لرز عجیبی مشتاق نشستم روی سجاده ی امیدش

بسم الله ارحمن الرحیم

الحمدالله رب..

 

حس کردم تموم وجودم رو چیزی شبیه نمیدونم چی ولی داره احاطه میکنه

پاهام دیگه یارای ایسادتنش نبود . الله اکبر

استغفرالله ربی ..

 

برای یه لحظه تموم وجودم حس میکردم ازکار افتادن . قلبم تیر می کشید . نفسم برام زیادی میکرد .

چشمام یه ریز می باریدن . نور بود ؟ نمیدونم ولی به قلبم رسید . پر از اضطراب شدم . نمیدونم چی شد که ولی برا یه لحظه تموم وجود حقیرم گریه شدند

چشمک برقی زد . حالا با چشمای من یکی شده بود آسمونش .  

می خواستم از شرمندگی حضورش ، زمینش دهان وا کنه و منو تو خودش ببلعه ..

آره مهربونم "منو بخشیده بود و به روم لبخند میزد .

لا حَولَ وَ لا قُوّة اِلّا بِالله .."

 

التماس دعا

یا زهرای اطهر" ..

 


نوشته شده در پنج شنبه 86/9/8: 5:20 عصر توسط یه دل سوخته ، همین! | نظرات دوستان ( )