سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تابستان 1385 - به امید وصال

خانه
ارتباط با من
پارسی بلاگ
 RSS 

آمار وبلاگ

87106:کل بازدیدها
4:بازدید امروز

لوگوی وبلاگ

تابستان 1385 - به امید وصال

لینک دوستان

عاشق آسمونی
طواف
سرزمین نور
خشونت دنیا یادم داد دوست بدارم
حکمت تازیانه
*** یَا فَاطِمَةَ الزَّهرَاءِ «س» ***
پیام گل سرخ
کلک خیال انگیز
تمام خلقت در انتظارند...
یک دنیا پدر
صفحات انتظار در فراق گل نرگس
لبگزه
منتقم زهرا
دل نوشته های یک دل
فریاد خاموش ،روایت دلتنگی
بنی آدم
به یاد او

لوگوی دوستان







اشتراک در خبرنامه

 

نوشته های پیشین

زمستان 1386
پاییز 1386
بهار 1386
پاییز 1385
تابستان 1385
بهار 1385

نوای وصال



پنج شنبه 103 آذر 1

" یا هو "

...

می خواهم بنویسم ، بنویسم از تو " ، برای تو " و به خاطر تو " .

از روزهای مریض ، از غصه های شبانه ، از غزل های بی معنایم ،

از حرف های نگفته ام و از جاده های انتظار ، دلم گرفته است .

به تمنّای آمدنت " عمری ست چشمانم ، دریائی طوفانی شده است .

دریائی از خس و خاشاکِ هزاران پرسش بی پاسخ ! .

که تنها فقط تو " ، ساحل آرامش هستی .

می دانی ؟

می دانی نگاهم در حسرت زیارت چشمانت " هنوز مانده به راه است و

و برای آمدنت " لحظه شماری می کند دل ناشکیبم .

جهان وجودم را به یُمن قدم های نازنینت " بر این عرش ،

با گل زخم سرِ راهِ تو " آذین بسته ام

و داغ های دلم را ، جایشان چراغانی این جاده ی خاکی کرده ام .

تو " را می خوانم مهربان !

چتر نگاهم به ابرها باز است و زیر گریه ی ابرها ، تجزیه می شوم .

باد ، بوی پیراهن ربّانی ات را برایم آورده و

قاصدکی خبر آورده که خواهی آمد .

تو "را می خوانم مهربان !

و برای زیارت چشمانت " آه می کشم .

صدای پای کسی ، آه "

مثل اینکه آمده ای !

...

دلم گرفته برای کسی " که می آید

برای قدم های مبارکی " که می آید

هزار حرف نگفته سکوت کرده و من

نمی رسم به صدای کسی " که می آید

همیشه از خم کوچه بهانه می گیرم

برای خش خش پای کسی " که می آید

و دست های دلم را هنوز می ریزم

در التماس دعای کسی " که می آید

خدا کند که زمینم پر از قاصدکی شود

از آسمان خدای کسی " که می آید

من و دلی که به پایان رسیده ایم از خود

فدای عشق ، فدای کسی " که می آید .

...

التماس دعا

یا زهرای اطهر "

اَللهُمَّ عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم .


نوشته شده در جمعه 85/6/17: 4:27 عصر توسط یه دل سوخته ، همین! | نظرات دوستان ( )

" یا حیُّ یا قیّوم "

 

یک روز " سوار لحظه ها می آید

با یک سبد از شکوفه ها می آید

گلها و بنفشه ها ، به استقبالش "

با بدرقه ی فرشته ها ، می آید

... "

.

سلام به تمامی دوستان خوب وبزرگوار ؛

امیدوارم که همه ی شما خوب و سلامت و ایام به کامتان باشد .

ایّام با فیض و برکت شعبان المعظّم " این ماه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ی و سلّم

و علی الخصوص که امشب و شبهای دیگه

ولادت با سعادت سالار کرب و بلا ابا عبدالله الحسین علیه السّلام " و ... .

عید بر تمامی عاشقان کرب و بلا مبارک " .

التماس دعا

یا زهرای اطهر "

 

اللهمّ عجّل لولیّک الفرج

اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم .


نوشته شده در یکشنبه 85/6/5: 7:26 عصر توسط یه دل سوخته ، همین! | نظرات دوستان ( )

یا لطیف "

 

مهربان من !

افتان و خیزان به درِ خانه ی تو " آمده ام که خیالم را به مهربانیت " آرامش بخشی .

هنوز هستی ام از هم نپاشیده است .

متن من پراکنده است و از اشراق قوّت تو " چیزی نفهمیده ام .

می بینی که چنین سخت شده ام .

حالا که به درگاه تو " رو کرده ام ، با آوای محزون و شکسته ام به اعتراف نشسته ام که

تمام موجودات ، فقیر درگاه تو " اند .

امّا منِ بیدل را چه شده است که هنوز به خود نیامده ام ؟!

که روح دلم تاریک تر از شبان بی مهتاب است !

نوبت به راز گوئی من که می رسد ، همه اش در تکرار اعتراف گناهانم می گذرد و مگر

نمی بینم که همه زانو زده اند در برابر تو " !

آوای هماهنگ حیات ، تو " را می خواند .

موجهای بی قرار ، دشواری مرا شرح می دهند که ناتوان در برابر عظمت تو " ...

در حالیکه قلب من فرسنگها از تو " دور است .

و مگر نمی بینم که کوهها در جبروت تو " مغلوبند و کهکشانها ، کوچکترین ثناگوی تو " اند و

ستارگان آسمان ، کاسه های گدائی شان را در برابر تو " دراز کرده اند و مگر نمی بینم فقرای ذاتی ،

خانه ی تو " را که زمزمه می کنند و تسبیح می خوانند !

وای !

ای وای !

چه هولناک شده ام که دیدگانم عظمتِ تو " را نمی بیند !

و قلبم هنوز چیزی نمی فهمد .

منِ بیدل را چه شده است ؟!

نکند ...

نکند مرا به خود وا گذاشته ای در این سرای بیگانه که همواره در خویشتن فرو غلتم و بر کوریم

افزون شود ؟

نازنینا "

به صدای غربت در شبهای تارم سوگند که دیگر رهِ بی تو " را نپویم و روی دل من همیشه و همه گاه "

به سوی تو " باشد ،

که تنها با تو " و در کنار تو " به صدای آبی و صامت دریا ،...

گوش خواهم سپرد تا شاید

شاید آن فانوس شکسته در دل ، دوباره زنده شود به نور ربّانیت " .

مهربانا "

...

التماس دعا

یا زهرای اطهر "

 

َاللهَُمّ عَجِّّل ِلوَلیّکَ الفَرَج

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحََمّد وَ آلِ مُحَمّد و َعِّجّل فَرَجَهُم 


نوشته شده در شنبه 85/5/14: 7:34 عصر توسط یه دل سوخته ، همین! | نظرات دوستان ( )

*یا هو*

 

به شوق تو ؛

و با دلی غرق تمنّای تو ؛

همچون شبنم روی برگ نم یاس * باغچه ی خانه ی مان

روزگاری ست غریب و آرام

در آرزوی دیدنت ؛ نشسته ام !

چشمان باطراوتم را با اشکهای دلتنگی ام

پاک ،

بر چهره ی فریبای تو ؛ دوخته ام !

با تو ؛ گفتن و از تو ؛ گفتن ، چه زیباست .

حس می کنم می بینی و می شنوی :

که بلبل مست تو ؛ تنهاست و ناله سر می دهد .

دیده ام سفره گسترده ،

و دل به سودای تو ؛ هر سب به سحر بسته .

بی تو ؛ هر شبم ، شب یلداست .

همه جا ورد زبان ست نام تو ؛

چلچله ها مژده ام آورده اند که خواهی آمد *.

آشیان تو ؛ همین جا ، همین لحظه ، میان دیده ی بارانی ام *

دل من عاشق دریاست ،

خیره بر موج می شوم چون تو ؛ ساحل دل طوفانی ام هستی *

باز می کنم پنجره ها را ای مه خورشید نگار *

کوچه مشتاق * تماشاست ، نمی دانی تو ؛

با من از سنگدلی عالم مگو ،

غصه در چشم تو ؛ پیداست .

تا تو ؛ دنیا و عقبای منی ، شعر زمن می بارد

دفترم پر زغزل هاست نمی دانی تو ؛

براستی با دل نا شکیبم *

با کدامین تاب و توان

انتظارت کشم ؟

... !

چشمی که تو ؛ را نجست ، کورش کردم

قلبی که تو ؛ را ندید ، گورش کردم

دل * منتظر حضور دیدار تو ؛ بود

هر چند نیامدی ، صبورش * کردم

.

التماس دعا

یا زهرای اطهر

 

اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم .


نوشته شده در شنبه 85/4/17: 7:14 عصر توسط یه دل سوخته ، همین! | نظرات دوستان ( )

 

*یا هو*

 

چشم در چشمم دوخت

جرعه ای زمزمه؛ را مزمزه کرد

از کنارم برخاست

راه افتاد به سوی خورشید؛

وقتی از سینه کش کوه گذشت

بغض من نیز شکست...!

 

با مداد رنگی هایم،آمدنت؛ را نقاشی می کنم و جاده ی سفید رفتنت را

خط خطی!

کسی نیست که زندگی را برای ام دیکته کند.

زندگی را سال هاست غلط نوشته ام.

جغرافیای حضور تو؛ از مرز دریاها گذشته است.

هرگاه که خواستم بنویسم:«آب داد» نوک مدادم شکست.

حالا به کوچکترین یادی از تو؛ قلبم می شکند.

بیا ثانیه ها را سوگند بده تا بدانی که در ناپیدائی ات؛،چه ها که

نکشیده ام.

زمین خوردن مرا تماشا نکن.

بیا دستانم را بگیر.بیا و ببین که دل بهانه گیرم،لجوجانه،پا بر زمین

می کوبد و هر روز تو؛ را از من می خواهد و گریستن مرا به همگان

نشان می دهد.

بیا و ببین که باران تمنّا بر گونه ام می بارد.

بیا و جواب دلم را بده که خسته شده ام.

...!

شهدا؛ شما رفتید و ما وامانده هستیم

بسوی کاروان جامانده هستیم

ز دوری شما؛ افسرده حالیم!

حمدی بر ما بخوانید که شما؛

زنده اید و ما مرده هستیم!

...

التماس دعا

یا زهرای اطهر

 

اَللهُمََّ عجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عجِّل فَرَجَهُم .

 


نوشته شده در سه شنبه 85/4/6: 7:8 عصر توسط یه دل سوخته ، همین! | نظرات دوستان ( )