وقت است تا برگ سفر بر باره بنديم دل بر عبور از سد خار و خاره بنديم از هر كران بانگ رحيل آيد به گوشم بانگ از جرس برخاست واي من خموشم دريادلان راه سفر در پيش دارند پا در ركاب راهوار خويش دارند گاه سفر را چاووشان فرياد كردند منزل به منزل حال ره را ياد كردند گاه سفر آمد نه هنگام درنگ است چاووش ميگويد كه ما را وقت تنگ است گاه سفر آمد برادر! گام بردار چشم از هوس، از خورد، از آرام بردار گاه سفر آمد برادر! ره دراز است [گل] پروا مكن بشتاب، همت چارهساز است [گل]گاه سفر شد باره بر دامن برانيم تا بوسهگاه وادي ايمن برانيم
وادي نه ايمن، هان مگو، بايد سفر كرد از هفت وادي در طلب بايد گذر كرد وادي نه ايمن، رهزنان در رهگذارند بيم حرامي نيست، ياران هوشيارند وادي نه ايمن، جاده هموار است ما را اميد بر عزم جلودار است ما را وادي پر از فرعونيان و قبطيان است موسي جلودار است و نيل اندر ميان است