مهربانم:
بيم آن ندارم كه روزي آسمان تو را از من بگيرد.بيم آن دارم كه روزي تو خود را از من بگيري.بيم آن دارم كه شب در وجودت طوفان كندو خورشيد مهر تو را پنهان نمايد .غنچه اي را كه من در دل تو كاشته ام بر اندازد و برگهاي طلايي دوستي را بر خاك اندازد.تو در من زاده شدي و با تو صبح زاده شده تو در من پديد آمدي و با تو اميد پديد آمد .صبح از لبان تو سر مي زند خورشيد از نگاه تو در ميان من تقدير دريچه اي...
دريچه اي به رو شني آفتاب و گشادگي آسمان مي گستراند.تو خود را از من مگير من در تو و با تو زاده شدم پس بگذار با تو بميرم.