زاده ي مهرمدوستاني چند هممهربان صدايم مي زنندماه مهر هم مثل هميشه بي صدا آمد
***
سنگ صبورم براي تو
و از سلاله ي باران
سي و شش سال پيش در روزي پائيزي سروره بودم :
من از سلاله ي ابرم
من از سلاله ي بارانم
تو ابر را ديدي؟
چگونه آب شد و به هيئت باران باريد
و باز باران را ديدي
که گرد از رخ گل برگرفت
اگر چه خود به هيئت مانداب چرک آلودي شد
در آن حضيض
.....
به من بگو چرا کدري ؟